جدول جو
جدول جو

معنی رخ فروز - جستجوی لغت در جدول جو

رخ فروز
(رُ فِ)
روز هفتم از هر ماه شمسی. (ناظم الاطباء). روز هفتم از ماههای ملکی. (آنندراج) (از برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
رخ فروز
(رَ فِ)
دست اورنجی از طلا و نقره که چهارتو تافته باشند. (از برهان) (ناظم الاطباء). رخ گیره. رجوع به رخ گیره شود
لغت نامه دهخدا
رخ فروز
آنکه چهره خویش نماید، روز هفتم از ماههای ملکی، دستینه ای که آنرا چهار تو مانند ریسمانی تابیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
رخ فروز
((رُ فُ))
آن که چهره خویش نماید، روز هفتم از ماه های ملکی، دستینه ای که آن را چهارتو مانند ریسمانی تابیده باشند
تصویری از رخ فروز
تصویر رخ فروز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مه فروز
تصویر مه فروز
(دخترانه)
فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رخ افروز
تصویر رخ افروز
(دخترانه)
روشن کننده چهره، شادی آور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ روز
تصویر فرخ روز
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بازش رای فرخ روز گشتی / زمانه فرخ و فیروز گشتی (نظامی۲ - ۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل فروز
تصویر دل فروز
دل افروز، آنکه یا آنچه دل را شاد و روشن کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب فروز
تصویر شب فروز
ویژگی هر چیزی که در شب درخشندگی و روشنایی داشته باشد، ماه،
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، شب افروز، یراعه، ولدالزّنا، کمیچه، آتشک، آتشیزه، کرم شب افروز، شب چراغک، چراغینه، کاونه، چراغک، شب تاب
فرهنگ فارسی عمید
(فَرْ رُ)
نام پرده ای است از موسیقی و صوتی از مصنفات باربد و به قول شیخ نظامی نام لحن بیست وهفتم از سی لحن باربد. (برهان) :
چو بازش رای فرخ روز گشتی
زمانه فرخ و فیروز گشتی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زِ / زَ عَ)
کسی که یخ می فروشد. (ناظم الاطباء). جماد. (منتهی الارب). جمدی ّ. یخی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام روز هفتم است از ماههای ملکی. (فرهنگ نظام). و رجوع به رخ فروز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ شُ دَ / دِ)
رخ افروزنده. که رخ افروخته دارد. که روی بیفروزد. سرخ روی. قرمزروی. زیباروی:
گل که سلطان فصل نوروز است
در میان همه رخ افروز است.
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
شب افروز. که شب فروزان شود:
یکی گفتش ای کرمک شب فروز
چه باشد که پیدا نیایی به روز.
سعدی.
رجوع به شب افروز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یخ فروش
تصویر یخ فروش
کسی که یخ می فروشد فروشنده یخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخ افروز
تصویر رخ افروز
سرخ روی، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ روز
تصویر فرخ روز
نام لحنی از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی معین
راه، جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
به حرکت در آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی